::اسیری در اثیری::

پلورالیسم در اندیشه

:: پلورالیسم یا کثرت گرایی در اندیشه ::

 

مقدمه

ما در زندگی امروزی مجبوریم که در کنار هم زندگی کنیم ، زیرا بدون این همزیستی نمی توانیم به زندگی خود ادامه بدهیم ، مگر اینکه مثل انسان قدیم ، همه کارمان را خودمان انجام دهیم که این نیز از عهده ما خارج است . پس به بیان دیگر ما در گروهی زندگی می کنیم که مردم نام دارد و در جهانی که بیش از 6 میلیارد نفر جمعیت دارد. پس ناچارا باید با مردم زندگی کنیم و این زندگی نیز شرایط دارد و قوانینی دارد که باید به آن احترام بگذاریم و حقوق دیگران را ضایع نکنیم. که یکی از آنها مفهومی ست به نام پلورالیسم ، از سوی دیگر از آنجا که هر یک از ما انسان ها در محیطی پرورش یافته ایم و همچنین خصوصیات روحی و روانی متفاوتی داریم پس طبیعی ست که در اموری با هم موافق نباشیم. اما این تفاوت ها نباید در همزیستی ما تاثیر بگذارد.

 

و اما ...

هدف از بیان سطور بالا این بود که بفمیم می توانیم با انسان هایی که هم از نظر ایدئولوژیکی و هم از مناظر دیگر با ما تفاوت دارند ، زندگی کنیم. اساس پلورالیسم یا کثرت گرایی نیز همین است . یعنی اینکه ما با تکثر و تعدد عقاید و آرا احترام قائل باشیم . و مشروعیت عقلی و عرفی و کلامی را منحصر به مبانی فکری خودمان ندانیم. همگی داستان آن فیل (از داستان های مثنوی معنوی) را که از هندوستان آورده بودند می دانید ، فیل را در اتاق تاریکی گذاشته بودند و مردم مبلغی پرداخت می کردند و برای مشاهده فیل وارد اتاق می شدند ، از آنجا که اتاق تاریک بود آنها تنها می توانستند قسمتی از بدن فیل را لمس کنند و از اتاق بیرون بیایند .

هر کدام از آنها قرائت های مختلفی از فیل داشتند ، و بنا بر تجربیات خویش فیل را تعریف می کردند ، زیرا هیچ کدامشان درک کاملی از وی نداشتند ، مولانا در اینجا می گوید :

در کف هر یک اگر شمعی بدی

اختلاف از گفتشان بیرون شدی.

فقط یک روشنایی شمع کافی بود که اختلاف هایشان رفع گردد. و به حقیقت که همان فیل بود، دست یابند این روایت حکیمانه که مولانا به درستی به آن پرداخته است متضمن مفهوم تعدد و تکثر آرا و عقاید است که از دردست نبودن حقیقت نشات می گیرد ، اگر حقیقت نزد ما بود، دیگر نیاز نبود تا با زبان ها مختلف و با افکار مختلف و با وسایل مختلف آن را بجوییم. پس تفاوت فکر در ما انسانها امری طبیعی است ، ما نیز درکی از فیل کرده ایم و با بیان دیدگاه های خویش از آنها دفاع می کنیم.

 

عواملی مختلفی برای تعدد آرا و نظریات اشخاص هست اما من تنها به 3 عامل کلی اشاره می کنم .

 

1 - زبان

یکی از عللی که انسانها را در بیان حقیقت با مشکل مواجه می کند عامل زبان است ، زیرا اغلب زبان قادر به بیان آنچه که ما درک کرده ایم نیست و بعضا باعث سوءبرداشت می شود . همگی قصه موسی و شبان را شنیده ایم . هر دوی آنها خدا را صدا می زدند اما با زبان های متفاوت ، و قصد هر یک ثنای خداوند بود نه چیز دیگر. نظریه ای هم هست که می گوید تمام انبیا برای هدایت مردم و دعوت ایشان به خدای واحد آمده اند و تمام آنها یک چیز را گفته اند اما با زبانی متفاوت و تفسیری دیگر از حقیقت ، که اقتضای زمان و مکان شان حکم نموده است .

 

2-  محیط

همان طور که در مقدمه آورده شد ، هر یک از ما در محیطی پرورش یافته ایم و از ایدئولوژی های آن محیط تاثیر پذیرفته ایم. مثلا کسی که در محیط مذهبی رشد کرده است ، اغلب مذهبی می اندیشد. روانشناسان در بررسی علل ریشه های خشونت در انسانها می گویند که اغلب کسانی که خشونت طلب هستند در محیطی بزرگ شده اند که به آنها خشونت روا می شده و یا اینکه خشونت را در کودکی به هر نحوی تجربه کرده اند.

 

3 – زمان و مکان

هیچ کس نمی تواند منکر این شود که بشر امروزی به لحاظ عقلی رشد کرده است و نسبت به قبل ار جایگاه رفیع تری برخوردار است. به گونه ای که دوره ای را که در آن می زییم ، پست مدرن نامیده اند ، یعنی بعد از مدرن و یا از مدرن هم جلوتر .

حال اگر ما تفکرات خود را به روز نکنیم و بر مدعیات قدیم که امروزه جای خود را به نظریه های جدید داده اند ، پا فشاری کنیم ، طبعا اختلاف پیدا خواهیم نمود ، جمله معروفی هست که همگی شنیده اید، خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو. حال اگر این فرایند اتفاق نیفتد ، آرای ما با دیگران به طبع متفاوت خواهد بود. که در این صورت نیز ما باید برای آرای اشخاص احترام قائل باشیم. ولو اینکه بدانیم و آگاه باشیم که خبط می کنند و عقایدشان اشتباه است

علی (ع)  در برخورد با خوارج می فرماید که با آنها بد رفتار نکنید ، فرق است بین کسی که در جستجوی حقیقت به باطل رفته است و کسی که با آگاهی از باطل ، آن راه را برگزیده است.

 

آنچه در این مقاله آمد تنها اشاره ای بود به پلورالیسم که هدف بنده بیشتر به لحاظ روانشناسی

 و حیطه اجتماعی آن بود. و اینکه ادامه ای باشد بر مطلب قبلی ام تحت عنوان "رفع اختلافات با ارزش گذاری مشترک"

 

برای درک و استنباط بیشتر می توانید به منبع زیر مراجعه نمایید:

سخنرانی دکتر عبدالکریم سروش با عنوان "پلورالیسم دینی" ، انتشارت صراط

 


 

:: نظرات دوستان در مورد این مطلب ::

 

سروش رهگذر

نمی دونم الان که می نویسم..نظرم حفظ میشه یانه...
فقط خواستم یه چیزی رو بگم البته با پیش زمینه ی ذهنی که از بحث شما داشتم

)برای خرون چه کاه برن چه زعفرون) .

 

یاس

هميشه مشكلات و موضوع هاي خوب جامعه رو كه هر روز با ان سر و كار داريم مطرح مي كنيد . مي دوني شكسپير يه جمله عميق و پر معنايي داره اينه كه ميگه " من هميشه ميل دارم از اشخاص نجيب پيروي كرده و از انان چيزي ياد بگيرم ".

 

بابک

من فکر می کنم زمانی همسان سازی با اجتماع و اکثریت مفهومی
متعالی خواهد داشت که هر شخص برای خود هدفی نیکو قایل باشد و همچنین جامع مبنای صحیحی برای بقا داشته باشددر غیر این صورت همسان سازی بدون معیار خیر مسیری جز انحطاط نخواهد داشت. و در مجموع بر این باورم که هر گونه کثرت گرایی نمی تواند مثبت باشد .

 

النا

همیشه با خواندن پست هایش لذت می برم.دوست خوبم من کمی با دومین موردت مخالفم امروزه نمی توان گفت که محیط می تواند چنین تاثیری روی افراد بگذارد که پیش تر می گذاشته چرا که با توجه به عامل سومت روابط گسترش پیدا کرده و دیگر کمتر می شود کسی را پیدا کرد که روابطش محدود به افراد درون خانواده باشد و به همین نسبت رفتار ها بسیار تغییر کرده.زمانی می شدخانواده ها را از رفتار و کرداری که از فرزندانشان بروز می دادند شناخت ولی امروزه روز چنین کاری نه تنها ما را منحرف می کند بلکه چه بسا باعث پیش داوریهای جبران ناپذیری خواهد کرد. می بینیم که خانواده ای سنتی که هنوز در آن می شود بوی احترام به والدین را استنشاق کرد فرزند دختر یا پسری دارند که نه تنها به آن خانواده بلکه به محله هم نمی خورد...

 

کریم جباری

پلوراليسم اگر به معناي برخورد محترمانه با عقايد و انديشه هاي ديگران باشد خيلي خوب است و بخشي از تعاليم همه اديان و مخصوصا اسلام است که مي گويد حتي به دشمن خوني هم نبايد بي عدالتي کرد و با کينه ورزي حق او را ضايع نمود و نه تنها براي ساير اديان و بي دينان بلکه براي حتي گنجشک ها و مورچه ها حق حيات قائل است و معتقد است اگر بي دليل کسي کبوتري را آزار دهد يا گنجشکي را بکشد بايد کيفر کارش را در همين زندگي يا زندگي بازپسين ببيند و حديثي است از پيامبر که فرمود زني به خاطر زنداني کردن گربه اي ( و لابد مرگ گربه از گرسنگي و تشنگي ) به دوزخ رفت . اين نوع پلوراليسم خيلي خوب است به شرطي که يک جانبه و از سر تحميل نباشد . مثلا در کشورهاي ديگر هم واقعا و نه در شعار و تبليغات براي مسلمانان و ايرانيان حق حيات قائل باشند و به انديشه هاي مسلمانان و ايرانيان هم احترام بگذارند و همين طور همه اديان و اعتقادات ديگر . اما پلوراليسم معناي ديگري هم دارد و آن هم اين که همه اديان و غير اديان با هم مساويند چون هيچ يک به حقيقت دست نيافته اند . يعني بين گوساله پرستي و خداپرستي هيچ فرقي نيست و هر دو ممکن است بخشي از حق باشند . در يک موضوع واحد حقيقت نمي تواند صدتا باشد و همه انديشه هاي متضاد و متناقض را به عنوان پلوراليسم نمي توان پذيرفت .

اما در پلوراليسم ،‌ محتوا و حقيقت و باورها و انديشه ها را از روش هاي زندگي و برخورد با افراد و انديشه ها جدا كرد . نمي توان براي ناراحت نشدن افراد ديگر و به عنوان احترام به آنان يا نگرش پلوراليستي از انديشه هايشان انتقاد ننمود و گفت هر حق و ناحقي با هم مساوي و همه حق هستند . البته حق بودن انديشه و راه و اعتقاد خاصي ،‌لزوما به معناي حق بودن و كامل تر بودن پيرو آن راه نيست . اين نكته هم هست كه البته در هر آيين و ديني حقايقي نهفته است . اما برخي از سهم بيشتري برخوردارند وبرخي كمتر .

اين هم هست كه تعصب كوركورانه و رفتارهاي متعصبانه بد است و بايد با پيروان هر ديني و حتي بي دينان برخورد شايسته اي داشت . از هر انديشه هم هرچه كه نيكوست بايد گرفت .

منتها اين كه از هر ديني مي توان به ملكوت و خدا و انسانيت رسيد ، سخن نادرستي است . چون نه متن و احكام افراطي برخي از اديان (مانند يهوديت )چنين اجازه اي مي دهد و نه اصلا در برخي از به ظاهر اديان از خدا و ملكوت نامي به ميان آمده . از هر فرودگاه مخروبه اي نمي توان به آسماب پريد و از كوچه بن بست و خيابان متروكه و بيراهه به هر هدف متعالي نمي توان رسيد .

بحث پلورالیسم و انواع دیدگاهها در این زمینه به قدری متنوع و متفاوت است که به مباحث وسیع تری نیاز است . مطالب من هم در حد وبلاگ و کامنت های معمولی هم خیلی زیاد بود ولی برای بحث درست و کامل خیلی کم است .

 

سجاد نوروزی

پلورالیسم اگر در ساحت اندیشه هر فرد نهادینه شود در ابعاد اجتماعی هم
محقق میشود.

 

ناهید

سه عامل مهمی که آورده بودید عوامل دیگر را نیز پوشش می داد. اما به نظر من همه ی این موارد که آورده شده زیرمجموعه ای از اندیشه ها و بازیافتهای فکری فرد از ابتدای تولد تا کنون می باشد. درست است که شبان ثنای خداوند را با زبانی می گوید که به دید من و شما "توهین" تلقی می شود اما طبیعت درونی این شخص (در همان محیطی که فرموده بودید) علاوه بر محیط ، تاثیر گذار روند رفتاری و گفتاری وی شده است. بارها شاهد بوده ام تقلید کردن (یادم آمد حضرتعالی در این خصوص پستی در صفحات قبل داشته و خیلی مورد علاقه من بود ) و پابه پای دیگران طی طریق کردن بالاخره گوشه های برگشت پذیری فرد به واقعیت درونی را چه در زندگی خصوصی و چه در محیط اجتماعی به چشم دیگران می آورد که قابل استنتاج است. آیا غیر از این است که خداوند از بین آن همه مردان مرد (پدر و پدربزرگ محمد- عموی او حمزه و وووو) محمد مصطفی را به پیامبری خود بر گزید؟ و یا شیعیانی که علی را به امامت قبول دارند می دانند که ابوبکر یا عمر یا عثمان هم در مسلمانی کم نداشته اند. اما زوایای وجودی حضرت علی او را برتر دیگران قرار داد (البته این نظریه یک شیعه است و قصد بی حرمتی به دیگر فرقه ها را به هیچ عنوان ندارم). می بینی روان نویس. از دید من "ذات" سرلوحه ی همه ی آنچه تعدد آرا و نظریات را باعث می شود قرار می گیرد. سپس دیگر موارد...

 

با تشکر از تمام دوستان عزیزم که مرا همیشه

مورد لطف خویش قرار داده و با نقدهای زیبایشان یاری ام می دهند.

# نوشته شده در  یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۵ساعت ۱۰:۴۵ ب.ظ  توسط روان نویس  | 

رفع اختلافات با ارزش گذاری مشترک

:: رفع اختلافات با ارزش های مشترک ::

 

اختلاف

سرچشمه اختلافات ریشه دار را باید در دوران قبل جست ، مثلا گروهی با گروهی در اثر یک برخورد ساده  ، با هم مشکل پیدا می کنند و از تعصب بی جا و بی خردی شان ، دامنه اختلافات را بیشتر می کنند ، کم کم مقایسه ها شروع می شود ، من مسلمانم او مسلمان نیست ، تبار من ایرانی ست ، زبان من محلی ست ، من این امتیازها را دارم و او ندارد و ... ، تا جایی که احساس می کنند که از دو قوم متفاوت اند و از جنس هم نیستند.

اتفاق

گاهی دو گروه بر روی مساله ای اتفاق نظر پیدا می کنند ، مثلا ممکن است در برهه ای خاص ، گروه هایی که با هم اختلافات ایدئولوژیکی دارند ، متحد شوند. نمونه اش انقلاب است ، گرچه احزاب با هم اختلافاتی داشتند اما همه آنها یک هدف مشترک و آن هم برقراری آزادی و بریدن دست استبداد و امپریالیسم بود . که همین هدف مشترک آنها را با هم متحد کرد.

ارزش ها

حال سوالی که مطرح می شود این است که ، گروه ها نسبت به چه ارزش هایی اتفاق دارند ، در کلام ساده می توان گفت که برای جمع گروه های یک کشور ، باید ارزشی واحد را در نظر گرفت ، به دور از تبعیض ، که برای همه محترم باشد ، مثلا  حس میهن دوستی ، یا فرهنگ ملی ،

زیرا هر کس که خود را ایرانی بداند (از هر دین و آیینی) نمی تواند نسبت به این دو موضوع بی تفاوت باشد و خودش را در قبال این دو مسوول می داند.

رفع اختلاف

بهترین راه برای رفع اختلاف ها ، داشتن ارزش های مشترک است، نه مقابله ایدئولوژیکی ،  باید بکاویم که چه ارزش هایی مورد قبول همه است. و یا اینکه گروه ها چه ارزش هایی را ، هرچند که با مبانی نظزی شان متفاوت است ، می پذیرند.

روابط و ضوابط بالا را می توان برای جمع های دوستی نیز به کار برد ، بعضی از ماها تحمل ایده مخالف را نداریم و دوست داریم که دوستان ما نیز همرنگ ما شوند و گفته های ما را تصدیق و تکمیل کنند ، اما باید درنظر داست که همین اختلاف ها هستند که به رشد عقلی و علمی ما کمک می کنیم ،

در باب علم نیز همین گونه است ،  تا وقتی که مخالفتی با ایده ما نشده باشد ، ممکن است دیگر احساس مطالعه در آن زمینه نکنیم ، اما وقتی که ادعای خویش را در معرض نقد دیگران می بینیم ، سعی می کنیم که اصطلاحا داشته های خود را به روز کنیم.

سخن آخر اینکه باید به نظرات دیگران (چه موافق و چه مخالف) ارزش قائل باشیم و آنها را محترم بشماریم. و اینکه از مواضع خودمان متعصبانه دفاع نکنیم و نقدپذیر باشیم.


:: نظر دوستان در مورد این مطلب :: 

مهران و بیتا

با نظرت موافقم داستایوفسکی میگه:دلپذیدترین لحظات ،لحظاتی هستن که انسانها تشریفات رو کنار بذارن و بی شیله پیله رفتار کنن،فکر میکنم اگه این اتفاق بیوفته دیگه هیچ وقت اختلافی به وجود نمیآد به امید دوستی و آرامشی همیشگی

 

ظریفی

در رفع اختلافات به گفتهء چرچل: هرقدر ما اختلافات ایدهء سیا سی ومذهبی داشته با شیم باز هم منا فع ملی مشترک داریم.

 

گل آفتابگردان

ویک نکته دیگر این که :"آستانه تحملمون رو هم بالا ببریم" .

 

سعید

شعور اجتماعی برترین نقطه تصادم و حرکتش پذیرش انتقاد و داشتن منتقدان آگاه است و این که هر چیزی همیشه آنچنانی که باید باشد نیست گاهی باید تعالی داده شود و از تعصب دور بود ... نیست این در ما زیرا که باید شریعت را چنان بدانیم که باید بگویند و عجیب از ملا صدرا تا کنون کسی جرات نداشته بگوید میتوان بهتر از این هم نوشت و داشت !!!.

 

علی

وجود اختلاف همونجور که گفتی می تونه سرچشمه های مختلفی داشته باشه. و به وجود آمدن اختلاف هم یه مسئله کاملا طبیعی است. اما مهم از بین بردن اختلافات و رفع این اختلافات هست که شما در موردش صحبت کردی که مهترین روش برای حل اختلافات وجود ارزشهای مشترکه. اما مثلا در مورد یه اختلافی که بین چند نفر به وجود اومده باشه و فرض کنیم در این اختلاف پیش اومده یک نفر در مقابل چند نفر قرار گرفته باشه. حالا این یک نفر اصلا آدم منطقی نباشه و اون چیزهایی که برای بقیه ارزش محسوب میشه برای این یه نفر محسوب نشه و جستجوی حتی یک فاکتور به عنوان ارزش که بتونه این اختلاف رو از بین ببره در وجود اون یه نفر پیدا نشه. حالا به نظر شما چاره حل این اختلاف چیه ؟ این مثالی که زدم خودم و خودت و تعدادی از دوستان هم به نوعی دیدیم و دامن گیرمون شده !!! امیدوارم منو راهنمایی کنی.

 

جواب  :

جواب سوالت را با شناخت طرفت و در نظر داشتن شرایط می دهم .

ببین علی جان شرط اینکه ما بتوانیم کسی را متقاعد کنیم و با خود هماهنگ کنیم ، این است که طرف مقابل ما حداقل اهل مباحثه باشد و بشود با گفتمان از اختلافات کم کرد و به اتفاقات افزود.

اما اگر طرف ما آدم منطقی نباشد در پاره ای از موارد گفتمان بیشتر به اختلافات دامن می زند و حتی آنها را عمیق تر می کند،

بعضی از آدمها حتی فکر کردن را یاد نگرفته اند و اینکه توان روانی پذیرش نقد دیگران و اظهار نظر دیگران را ندارند که بر می گردد به روان ناصوابشان که در طی تکوین خود به توتالیتاریزم (تمامیت خواهی و خودخواهی) شکل گرفته است. البته می توان زبان وی را شناخت و با زبان نوع او با وی صحبت کرد و عمل نمود ، شاید در رویایی عمل خویش در دیگران ، چهره کریه ای را که از خود ساخته است ببیند.

علی عزیز  وقتی تو می خواهی در فرایند رفع اختلاف نظر طرفت را عوض کنی باید این را قبول کنی که آدمها تغییرات را زود نمی پذیرند و در برابر تغییرات محیط  از خود مقاومت نشان می دهند. پس یادت باشد که باید کمی حوصله داشته باشی.

توصیه آخر من به شما این است که از رویارویی خود با هر کس هیچ رودربایستی نداشته باش و با صراحت برخورد کن ، بگذار او نیز بفهمد که تو هم می توانی مثل او باشی . (البته این توصیه را به عنوان آخرین راهکار توصیه می کنم زیرا با مرام تو سازگار نیست .)

و در آخر اینکه وقتی می بینی که طرفت لایتغیر است او را به حال خود واگذار کن و از خدا برای هدایتش یاری بخواه ، مگر دستی ماورایی و اهورایی او را از حماقت باز دارد وگرنه اصلاح طرز و شیوه فکر او از دست بشر خارج است.

 

کریم جباری

اختلاف می تواند علل گوناگونی داشته باشد : تعصبات برآمده از ناداني و حماقت ،كج فهمي و بدسليقگي ، روح ناسازگاري و تنش هاي دروني ،‌ سطح نازل آگاهي و تفكر ، اختلاف افق ديدها ، كم ظرفيتي ، حرص و طمع ، خودخواهي در سطح فردي و خانوادگي يا شهر و روستا و زبان و مليت و قوميت ،‌ قدرت پرستي ، اسارت ثروت و شهوت ، ناشكيبايي ، كم تجربگي ، سوء تفاهم در بيان و كلمات ، سوء برداشت ، بيماري هاي رواني و خوي مازوخيستي ، دين و بي ديني ، دنيا مداري و معنويت گرايي ، خداخواهي و الحاد ، فقدان روح گذشت و برادري و مهرباني ،‌ تفكرات واگرا و .....
ايجاد اتحاد نيز با توجه به علل اختلاف قابل بررسي است . وحدت در برداشت ها و خلاقيت ها و روش ها كه انتظار نامعقولي است . خيلي وقت ها به جاي اتحاد بايد در پي همدلي و رفع سوء تفاهمات برآمد . پذيرش تنوع و تكثر جزء ذات و ماهيت جهان و زندگي است . برخي از تضادها با گفت و گو قابل حل يا تخفيف است . واقعا اگر زبان همه مردم جهان فارسي يا انگليسي بود ،‌مطمئنا اختلافات كمتري داشتيم .

يكي از علل اساسي تداوم اختلافات و عميق تر شدن آنها انتظارات بالا و افراطي و تلقي نادرست از وحدت همه جانبه است كه به كوچك ترين وحدتي ختم نمي شود بلكه بذر عداوت را شعله ورتر مي سازد . اختلاف بر سر منافع متضاد و دنيا پرستي و شهوت گرايي به راحتي قابل حل نيست و گفت و گو نيز نمي تواند كارايي چنداني داشته باشد . چگونه با يگ گرگ مي توان در شوراي امنيت مذاكره كرد ؛ هرچند گرگي توانمند و برجسته و آگاه باشد . چگونه مي توان به يك خوك وحشي حالي كرد كه افراط در هوس و لذت ممكن است عواقب بدي داشته باشد و ديگران را قرباني هوسبازي هاي خود نكند . انسان هاي كوردل متعصبي را كه به سبب جهالت هاي متراكم دست به عمليات انتحاري در مراكز شيعيان مي زنند ، به سختي مي توان به همدلي دعوت كرد و انسان هاي ناداني از برخي شيعه نمايان را به دشواري مي توان حالي كرد كه با سخنان افراطي جرقه آن جنايات را برنيفروزند . عامل بسياري از اختلافات حاكمان نالايق و پست هستند كه بر اساس اختلاف بيفكن و حكومت كن عمل مي كنند و با سرگرم كردن مردم جهان به اختلافات منطقه اي و قومي بازار منافع خود را گرم تر مي سازند .

 

بابک

من با اکثر مطالب این پست موافقم .

اما نظری هم دارم:به نظر من پذیرفتن همدیگر همان طور که هستیم بدون ایده آل طلبی های رایج می تونه به حل اختلافات کمک کنه!

 

ساسان

من برای حل اختلاف هایی که با دیگران داشته باشم.علاوه بر نکات جالب روان نویس یک راه ساده انتخاب کرده ام و آن هم چیزی نیست جز گذشت و سخت نگرفتن البته در مسایل بحث و انتقاد همان طور که روان نویس عزیز گفته احترام به نظرات مقابل بهترین راه است .

 

نیهایت

تز + انتی تز = سنتز .

دفاع از موجودیت اسلام تحت لوای بحث احترام به باورهای مردم ؛ به نظر من بی اعتبار و ریاکارانه است .در میان مردم ؛ باورهای مختلفی هست .بنابراین بحث نه بر سر احترام به باورهای مردم ؛ بلکه برسرانتخاب باورهای قابل احترام مردم است .هر کس هرچه بگوید ؛ به هر حال همه دارند باورهای باب میل خودشان را انتخاب میکنند .ولاجرم آنها که تحت لوای حرمت باورهای مردم ؛ نقد به اسلام را پس میزنند ؛ دارند فقط انتخاب معنوی و سیاسی خود را بیان میکنند و بس .اسلام را بعنوان یک عقیده قابل احترام برمیگزینند و فقط برای مشروعیت " خلقی " دادن به انتحابشان ؛ عقاید خود را در بسته بندی " اعتقادات مردم " عرضه میکنند .من به هیچ فرقه ای ؛ به هیچ ناحقی ؛ حتی اگر همه مردم جهان به آن صحه بگذارند ؛ احترام نمیگذارم .این را البته حق هر کس میدانم که به هر چه میخواهند باور داشته باشند .اما میان احترام به آزادی عقیده افراد با احترام به عقیده افراد فرق اساسی هست .ما به فراز جهان ننشسته ایم و داور این دنیا نیستیم .بازیگران و شرکت کنندگان در آن هستیم .هر یک گوشه ای از این جدال تاریخی - جهانی هستیم که به نظر من از آغاز تا به امروز بر سر آزادی و برابری انسانها در جریان بوده است من به خرافاتی که با آنها در حال جنگم و زجر انسانها را در چنگال آن دیده ام ؛ احترام نمیگذارم.

 

 

# نوشته شده در  دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۵ساعت ۱۱:۱۷ ق.ظ  توسط روان نویس  | 

احساس مهم بودن

:: احساس مهم بودن و ابراز وجود ::

 

همه انسانها نیاز به احساس مهم بودن دارند ، و دوست دارند که در حوزه ای موردعلاقه شان مورد توجه دیگران قرار گرفته و تعریف و تمجید شوند، زیرا اکثر آنها با شنیدن تعاریف و تصانیف مثبت دیگران نسبت به خود ، نوعی اعتماد به نفس پیدا می کنند.

احساسی که به آنها دست می دهد، باعث می شود به جای دیدن نقص های خویش ، نقاط قوت خویش را دریابند و در تقویت آنها بکوشند ، اما همیشه القای حس مهم بودن به شخصی خوب نیست و حتی ممکن است او را تک بعدی کرده و از تلاش بازدارد. زیرا او احساس می کند که منحصر به فرد است و دیگر نیازی به بازنگری در خود و توانمندی هایش ندارد. درصورتی که بازنگری در خود امری لازم است و در توصیه به مسلمانان آمده است که هر روزتان را با دیروزتان مقایسه کنید .

 از دیگر سو بیم آن می رود که با تمجید از وی ، نوعی غرور و احساس خودشیفتگی (نارسیزم) در وی پدید آمده و در اثر کاذب آن شخص به خودنمایی پرداخته و اطرافیان خود را کمتر و پایین تر از خود ببیند .

هرچند مقایسه در بعضی از موارد درست نیست اما مقایسه انسان با خویش و کردار خویش ، نه تنها مذموم نیست ، که به نظر من امری لازم است. ما در مقایسه خود با خود است که درمی یابیم ، چقدر نسبت به دیروزمان تغییر کرده ایم یا اینکه اصلا تغییر نکرده ایم.

در بررسی این روند ، اگر تغییر ما مثبت بود ، باید ریشه های آن را بکاویم و تقویت کنیم ، اما اگر تغییر منفی بود، باید علل و ریشه های آن را یافته و در برطرف نمودنش بکوشیم . ( مراد من از مثبت و منفی همان خصوصیاتی است که ما برای خود خوب یا بد می دانیم).

# نوشته شده در  سه شنبه ۸ فروردین ۱۳۸۵ساعت ۱۰:۵ ب.ظ  توسط روان نویس  |