::اسیری در اثیری::
|
|
سه نقطه |
|
|
:: ... ::
(1) بر میگردیم حتا سریعتر از برقی که از ذهنمان میگذرد روزی که شاید دیگر "کیلومتر" فاصلهی ناچیزی باشد روزی که روزیمان را همین سلامعلیکهایی بدانیم که هر روز حتا تصنعی رد و بدل میکنیم! کجا؟ جایی که هنوز دهانمان بویِ خاک میدهد و جای دندانهایمان را روی دیوارهای شهر پیدا میکنیم... بر میگردیم حتا با دستهای خالی! و پینههایی که هرگز نبستهاند! روزی که سه نقطهی آخر جملههایمان باز معنا داشته باشد...
(2) پیادهروهای شهر را گز میکنیم بیهیچ فکر بکری چنارها به چشم ما فقط درختانیاند که باید از گنجشکاناش ترسید... خدا را شکر گاوها پرواز نمیکنند! دلخوشی ما همین بس... که سه نقطه آخر جملههایمان را بگذاریم... و بگوییم هستیم... ما سه نقطه میگذاریم، پس هستیم!
27 مرداد 91 ساعت 10:55 شب. ----------------------------------------------------------------- با سلام حضور تمام دوستان بزرگوارم، نمیدانم چه شد دوباره در این وبگاه مطلبی نوشتم. نمیدانم این مطلب، آغاز نوشتن باشد یا تنها از دلِ درد دلی باشد که بعد از یک سال روی به سخن آورده است! هر کس که مینویسد میداند که کندن از نوشتن چندان آسان نیست. گاه دلِ آدمی برای واژهها میگیرد. برای تمامی واژههایی که با عشق نوشته است. تمام واژههایی که او را کمک کرده اند تا آنچه در دل اوست به دنیای حضور، پا نهد. به هر روی، رواننویس از سال 84 همراه من بوده و هست... حتا اگر ننویسم و بهروزش نکنم... با سپاس از تمام دوستانی که در این مدت، با نظرات ارزشمند و ابراز لطفشان مرا بیش از پیش مدیون خوبیهایشان کردند...
|
||
|
#
نوشته شده در جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۱ساعت ۱۰:۵۵ ب.ظ توسط روان نویس
|
|
||